(فریدون مشیری)

 

درون سینه آهی سرد دارم
رخی پژمرده رنگی زرد دارم
ندانم عاشقم،مستم،چه هستم ؟
همی دانم دلی پر درد دارم

مهدی سهیلی

 
بر من و تو روزگاری رفت و عشقی پا گرفت

عاقبت چرخ حسود این عشق را از ما گرفت

شادمانی بود و من بودم ، تو بودی، عشق بود
...

عشق و شادی با تو رفت و غم مرا تنها گرفت

نغمه هامان در گلو بشکست و شادی ها گریخت

مرغ رنگین بال عشق ما ره صحرا گرفت

بوسه های آتشین بر روی لبهامان فسرد

آشنایی های ما رنگ جدایی ها گرفت

مرغ بخت آمد به بام خانه ام اما پرید

دولت عشق تو را ایام داد اما گرفت

داستان چشم گریان مرا از شب بپرس

ای بسا گوهر که دست غم از این دریا گرفت

جام لبریز امیدم را فلک بر خاک ریخت

عشق را از ما گرفت اما چه نازیبا گرفت

از فریب روزگار ایمن مشو کاین بلهوس

بر سکندر داد ملکی را که از دارا گرفت

حسرت پرواز - قیصر امین پور

 

دیری‌است از خود، از خدا، از خلق دورم

با این‌همه در عین بی‌تابی صبورم

 پیچیده در شاخ درختان، چون گوزنی

سرشاخه‌های پیچ‌درپیچ غرورم

 هر سوی سرگردان و حیران در هوایت

نیلوفرانه پیچکی بی‌تاب نورم

 بادا بیفتد سایه‌ی برگی به پایت

باری، به روزی روزگاری از عبورم

 از روی یکرنگی شب و روزم یکی شد

همرنگ بختم تیره رختِ سوگ و سورم

 خط می‌خورد در دفتر ایام، نامم

فرقی ندارد بی‌تو غیبت یا حضورم

 در حسرت پرواز با مرغابیانم

چون سنگ‌پشتی پیر در لاکم صبورم

 آخر دلم با سربلندی می‌گذارد

سنگ تمام عشق را بر خاک گورم